پرسش :

یحیی بن عبدالله کیست و چگونه شهید شد؟


پاسخ :
«یحیى بن عبدالله» نواده امام حسن علیه السلام، یکى از بزرگان خاندان هاشمى و چهره ممتاز و برجسته‏ اى به شمار مى‏ رفت و از یاران خاص امام صادق(علیه‏ السلام) و مورد توجه آن حضرت بود.(1)

یحیى در جریان قیام «حسین شهید فخّ» بر ضد حکومت ستمگر عباسى، در سپاه او شرکت داشت و از سرداران بزرگ سپاه او محسوب مى‏ شد. او پس از شکست و شهادت حسین، با گروهى به «دیلم» رفت و در آنجا به فعالیت پرداخت. مردم آن منطقه به او پیوستند و نیروى قابل توجهى تشکیل دادند.

هارون «فضل بن یحیى برمکى» را به سپاهى به دیلم فرستاد. فضل پس از ورود به دیلم، به دستور هارون باب مراسله را به یحیى باز کرده وعده‏ هاى شیرین داد و به او پیشنهاد امان کرد. یحیى که بر اثر توطئه‏ هاى هارون و فضل نیروهاى طرفدار خود را در حال تفرق و پراکندگى مى‏ دید، ناگزیر راضى به قبول امان شد. پس از آنکه هارون امان نامه ‏اى به خط خود به او نوشت و گروهى از بزرگان را شاهد قرار داد یحیى وارد بغداد شد.

هارون ابتدا با مهربانى با او رفتار کرد و اموال فراوانى در اختیار او گذاشت، ولى پنهانى نقشه قتل او را کشید و او را متهم ساخت که مخفیانه مردم را دور خود جمع کرده در صدد قیام بر ضد او است، امّا چون امان‏ نامه مؤکّد و صریحى به او داده بود، قتل او به سهولت مقدور نبود، از این رو تصمیم گرفت براى نقض امان‏نامه، فتوایى از فقها گرفته براى اقدام خود مجوز شرعى! درست کند، لذا دستور داد شورایى مرکب از فقها و قضات با شرکت «محمد بن حسن شیبانى»، «حسن بن زیاد لؤلؤى»، و «ابوالبَخْتَرى»(2) تشکیل گردد تا در مورد صحت یا بطلان امان‏ نامه رأى بدهند.(3) 

همین که شوارى قضایى تشکیل شد، ابتدا «محمد بن حسن» که دانشمند نسبتاً آزاده ‏اى بود و مثل استادش «ابو یوسف» خود را به هارون نفروخته بود،(4) امان نامه را خواند و گفت: امان‏ نامه صحیح و مؤکدى است و هیچ راهى براى نقض آن وجود ندارد.(5) 

ابوالبخترى آن را گرفت و نگاهى به آن انداخت و گفت: این امان‏ نامه باطل و بى‏ ارزش است! یحیى بر ضد خلیفه قیام کرده و خون عده‏ اى را ریخته است، او را بکشید، خونش به گردن من! هارون از این فتوا فوق‏ العاده خوشحال شد و گفت: اگر امان‏ نامه باطل است، خود آن را پاره کن، ابوالبخترى آب دهان در آن انداخت و آن را پاره کرد! هارون یک میلیون و ششصد هزار (درهم) به او انعام داد و او را به سِمَت قضا منصوب نمود!(6) ولى «محمد بن حسن» را به جرم این رأى، مدت ها از دادن فتوا ممنوع ساخت(7) و با استناد به این شوراى به اصطلاح قضایى! یحیى را به قتل رسانید.(8)

پی‌نوشت‌ها:
(1). ابوالفرج‏ الاصفهانى، مقاتل الطالبین، نجف، منشورات ‏المکتبه الحیدریه، 1385 هـ.ق، ص 308؛ مرحوم کلینى در کتاب کافى (ج 1، ص 366) نامه‏ اى از یحیى بن عبدالله خطاب به امام موسى بن جعفر ـ علیه‏ السلام - نقل مى ‏کند که یحیى در آن، روش آن حضرت و پدر ارجمندش امام صادق ـ علیه ‏السلام - را مورد انتقاد قرار داده و امام پاسخ تندى به او داده است. مرحوم علامه مامقانى در کتاب خود (تنقیح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 3، ماده یحیى) با اشاره به این نامه مى ‏گوید: سند این روایت غیر قابل خدشه است، ولى مضمون این روایت مخالف چیزى است که درباره یحیى اطلاع داریم (یعنى شاید اشتباهى از راویان حدیث باشد). امّا مؤلف کتاب «حیاه الامام موسى بن جعفر» اثبات مى‏ کند که این روایت قابل اعتماد نیست، زیرا اولاً مرسل است و ثانیاً در سند آن افرادى هستند که ناشناخته ‏اند و در کتب رجال اسمى از آنها نیست (حیاة الامام موسى بن جعفر، ط 2، نجف، مطبعه الآداب، 1390 هـ.ق، ج 2، ص 99).
(2). وى «وهب بن وهب ابوالبخترى قرشى مدنى» است که در بغداد سکونت داشت و در زمان خلافت مهدى عباسى، از طرف او مدتى قاضى دادرسى ارتش بود و سپس در مدینه به قضا اشتغال داشت. ابوالبخترى فردى آلوده و منحرف و دروغ گو بود و احادیث وى از نظر بزرگان علم حدیث، فاقد ارزش و اعتبار است (شمس‏ الدین ‏الذهبى، محمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ط 1، قاهره، مطبعه السعاده، 1325 هـ.ق، ج 3، ص 278).
(3). یحیى بن عبدالله قبلاً امان ‏نامه را به «مالک بن انس» و برخى دیگر از فقهاى آن روز ارائه کرده بود و آنان صحت و اعتبار آن را تأیید کرده بودند.
(4). امین، احمد، ضحى الاسلام، ط 7، قاهره، مکتبه النهضه المصریه، ج 2، ص 203.
(5). امین، احمد، ضحى الاسلام، ط 7، قاهره، مکتبه النهضه المصریه، ج 2، ص 204.
(6). شریف القرشى، باقر، حیاه الامام موسى بن جعفر، ط 2، نجف، مطبعه الآداب، ج 2، ص .100 نیز ر.ک به: دکتر الوردى، نقش وعاظ در اسلام، ترجمه محمد على خلیلى، تهران، انتشارات مجله ماه نو، ص 52.
(7). علاوه بر این، او را از سمت قضا برکنار کرد.( امین، احمد، ضحى الاسلام، ط 7، قاهره، مکتبه النهضه المصریه، ج 1، ص 204.)
(8). چگونگى قتل یحیى مورد اختلاف است ( شریف القرشى، باقر، حیاه الامام موسى بن جعفر، ط 2، نجف، مطبعه الآداب، ج 2، ص 100). «یعقوبى» مى‏ نویسد: یحیى از شدت گرسنگى در زندان جان سپرد. یکى از کسانى که با یحیى زندانى بوده مى‏ گوید: ما هر دو در یک محل زندانى بودیم و سلول هاى ما، در کنار هم قرار داشت و گاهى یحیى از پشت دیوار کوتاهى که میان ما فاصله بود، با من گفتگو مى ‏کرد. روزى گفت: امروز نُه روز است که به من آب و غذا نداده ‏اند! روز دهم مأمور ویژه او وارد سلول وى شد و سلول را تفتیش کرد، سپس لباس هاى او را از تنش در آورد و او را تفتیش بدنى کرد، از زیر لباس هاى او یک چوبه نى پیدا کرد که داخل آن روغن ریخته بودند (که گویا یحیى گاهى از شدت گرسنگى مقدارى از آن مى‏ مکیده و به این وسیله سدّ جوع مى‏ کرده است). مأمور، نى را از او گرفت، و به دنبال آن یحیى بى ‏رمق نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد! (تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات‏ المکتبه الحیدریه، 1384 هـ.ق، ج 3، ص 145).

منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390 ه.ش.